شعر های اکبر درویش

دیار ما

دیار ما چشم هایت را باز کن این دیار ، سالیانی ست که پریود شده است ! اکبر درویش .…

2 سال ago

جهل مقدس

  جهل مقدس همگان جمع شدند بر گرد عیسی و سخن ها گفتند از دنیا از جنایات و جنگ ها…

2 سال ago

دخترکان زیبای من !

  دخترکان زیبای من ! همه می ترسند همه می ترسند اما ما ، بر پشت شیشه ها جیوه کاشتیم…

2 سال ago

با سکوت باید فریاد کشید

با سکوت باید فریاد کشید   گفتن ، دشوارترین کار دنیاست آن گاه که لب هایت را ، به هم…

2 سال ago

زنده ام ؟

زنده ام ؟   زنده ام !؟ آری نفس می کشم اما زندگی نمی کنم مرگ تدریجی را ، در…

2 سال ago

دوباره یاد می گیرم

  دوباره یاد می گیرم دوباره یاد می گیرم دوباره می آموزم از بس فراموش کرده ام و خاموش بوده…

2 سال ago

بگذار …

  بگذار ... . بگذار کلاغ ها شاد باشند و جغدها ، مرثیه های شوم خود را ، بر حصار…

2 سال ago

صبور باشید

  صبور باشید   صبور باشید صبور باشید این طفل نوپا ، اکنون راه رفتن را ، می خواهد تجربه…

2 سال ago

وسوسه شد

  وسوسه شد   وسوسه شد آسمان برف بارید برف بارید برف بارید چون ، موی زیبای دختران را دید…

2 سال ago

امان از …

  امان از ..   امبان از درد خاموشی فراموشی ... فراموشی ... !!   امان از شور خواستن ها…

2 سال ago