شعر های اکبر درویش

ماه و چاه

  ماه و چاه   به ماه نگاه کردیم اما ، به چاه نیندیشیدیم اینگونه شد که در چاه افتادیم…

5 سال ago

مست شوید

مست شوید   کوزه‌های‌ آب‌تان را ، شراب خواهم کرد تا بنوشید تا مست شوید به شوق آیید به رقص…

5 سال ago

از ناتمام مردن می ترسم !

  از ناتمام مردن می ترسم !   تمامم کن تمام از ناتمام مردن می ترسم سفارش داده ام سنگ…

5 سال ago

کاش می شد !؟

کاش می شد !؟   کاش می‌شد با بوسیدن لب‌های تو ، صلح و آشتی را به تمام دنیا هدیه…

5 سال ago

دلت را به چه خوش کرده ای ؟

دلت را به چه خوش کرده ای ؟   با یک گل ، بهار نمی شود دلت را به چه…

5 سال ago

سکوت می کنم !!

      سکوت می کنم !!از  اکبر درویش این شعر کوتاه میانه ی سال 1400 توسط اکبر درویش سروده شده…

5 سال ago

جهان سنگ !!

جهان سنگ !!   جهان من ، جهان جنگ جهان فتنه و نیرنگ جهان من ، پر از کینه پر…

5 سال ago

چگونه هزاران دست بی صدا مانده است !؟

چگونه هزاران دست بی صدا مانده است !؟   یک دست ، صدا ندارد آری اما من مانده ام که…

5 سال ago

کاش می شد ؟

  کاش می شد ؟   چه لحظه ای بود لحظه ی بلوغ گیج شده بودم انگار مولکول مولکول تنم…

5 سال ago

اما صلیب عیسی را چه کسی ساخت ؟

اما صلیب عیسی را چه کسی ساخت ؟   پدر عیسی ، نجار بود صلیب می ساخت عیسی نیز ،…

5 سال ago