شعر های اکبر درویش

چه جبر ناباورانه ای !!

چه جبر ناباورانه ای !!   ساکن جهانی شدیم که در و دیوارهایش را به میل ما زنگ نزده بودند…

5 سال ago

برادرم یهودا

برادرم یهودا   برادرم یهودا سر بر شانه ی من بگذار و شیون کن مرا ببخش مرا ببخش که باعث…

5 سال ago

اکنون میان دو هیچ

اکنون میان دو هیچ   اکنون میان دو هیچ خسته مایوس تن به ذلتی داده ام که اسمش را زندگی…

5 سال ago

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !   جبرا به چیزی تن سپردم که نامش زندگی بود و…

5 سال ago

در تبعید

در تبعید   از دست نوشته های : < در سایه ی ارتداد >   بر روی پاهای خود ،…

5 سال ago

من زمستانی ام !

من زمستانی ام !   کدام پرنده از قفس پر کشید و آواز خواند : بهار... بهار... بهار...!؟   من…

5 سال ago

نمی بینیم

نمی بینیم   آن چنان کور شده ایم که دماغ هایی را که از دروغ گفتن بزرگ و بزرگ تر…

5 سال ago

و به دریا رسید

و به دریا رسید   بر خلاف جریان آب شنا کرد اما به دریا رسید باور نمی کنید از رود…

5 سال ago

سفره ات متبرک باد

سفره ات متبرک باد   عشق عشق عشق سفره ات متبرک باد که تمام رویاهای من با تو شکل گرفت…

5 سال ago

خواب دیدم !!

خواب دیدم !!   خواب بودم خواب دیدم توهم های مترسک هایی را که به فکر اشغال جهان بودند خواب…

5 سال ago