اطلاعات تماس
انسانی که نقش مترسک را بازی می کند
شعر کوتاه گویی

انسانی که نقش مترسک را بازی می کند

انسانی که نقش مترسک را بازی می کند   به هم ریخته خسته از هم پاشیده تکیده این جغرافیای روحم و تاریخ تحریف شده چون

برهنه شو !
شعر

برهنه شو !

برهنه شو !   برهنه شو در آغوش من این بستر شعرهای ناگفته این خانه ی سکوت های ممتد این بذر کاشته شده در خفقان

آی آدم ها
شعر کوتاه گویی

آی آدم ها

آی آدم ها   کشتی سوراخ شده پاروهای شکسته بادبان های افتاده در میان گرداب …   آی آدم ها آی آدم ها که سر

می رقصید !!
شعر کوتاه گویی

می رقصید !!

می رقصید !!   می رقصید یکسره می رقصید صبح تا شب می رقصید شب تا صبح می رقصید هفته ها در رقص بود ماه

خودم را هجی می کنم !
شعر

خودم را هجی می کنم !

  خودم را هجی می کنم !   خ دال الف هجی کردم زیر لب خدا را اما هیچ چیز نفهمیدم هیچ چیز کوری بود

ای نغمه ی آزادی
شعر کوتاه گویی

ای نغمه ی آزادی

ای نغمه ی آزادی   در آغوش تو آرام خواهم خوابید و سر می کشم جام شوکران را ای نغمه ی آزادی   اکبر درویش

عشق اگر عشق باشد
شعر کوتاه گویی

عشق اگر عشق باشد

عشق اگر عشق باشد عشق اگر عشق باشد کوتاه گویی از اکبر درویش عشق اگر عشق باشد مرگ را به زانو در می آورد این

با من برقص ای آزادی
شعر کوتاه گویی

با من برقص ای آزادی

با من برقص ای آزادی   دستانت را به من بده با من برقص برقص برقص ای آزادی ای قبله گاه من آنگاه خواهی دید

اما ما هم را یافتیم
شعر کوتاه گویی

اما ما هم را یافتیم

اما ما هم را یافتیم   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   من حتی به خدا نه گفتم اما

خدا کجاست ؟
شعر کوتاه گویی

خدا کجاست ؟

خدا کجاست ؟   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   پرسید : خدا کجاست ؟ گفتم خوابیده است !