اطلاعات تماس
در جهان آشوب
شعر کوتاه گویی

در جهان آشوب

در جهان آشوب   نه خدا مرا شنید نه خلق نه حتی خودم در جهانی که آشوب بی رحمی و بی همدلی ، گوش ها

قربانی شده ام !
شعر کوتاه گویی

قربانی شده ام !

قربانی شده ام !   من قربانی شده ام قربانی کسانی که هیچکس دوستشان نداشته است اما من ، عاشقانه دوستشان داشته ام   اکبر

زخمی شده ام
شعر کوتاه گویی

زخمی شده ام

زخمی شده ام   زخمی شده ام آن چنان که طاقت برخاستن نیست هر چند ، هنوز ، خواستن در دلم فریاد می زند !

تنها مانده ام
شعر کوتاه گویی

تنها مانده ام

تنها مانده ام   تنها مانده ام با بغضی که در گلو نشسته و هر آن ، هزاران بار خفه ام می کند تنها مانده

مگر چه خواسته ام !؟
شعر

مگر چه خواسته ام ؟

 مگر چه خواسته ام ؟   دل ، در گرو کدام رویاست شب و روز خواب ندارد بی تاب است غمگین است و در انتظار…

افسوس !!
شعر کوتاه گویی

افسوس !!

افسوس !!   افسوس که ( درد مشترک ) هم نتوانست اتش تفرقه ها را خاموش کند پس کی می خواهیم این دشمنی ها را

برادر نمی خواهم !
شعر

برادر نمی خواهم !

برادر نمی خواهم       برادر نمی خواهم !   برادر ؟ نه ! برادر نمی خواهم وقتی برادری ، هنوز به خون برادر

ما همه محکوم هستیم !
شعر

ما همه محکوم هستیم !

    ما همه محکوم هستیم !   نان و شراب را ، از میز شام آخر عیسی به یغما بردند چه مکر بی رحمانه

مرغ سحر ناله سر کن
شعر

مرغ سحر ناله سر کن

مرغ سحر ناله سر کن   مرغ سحر ، با صدای بلند تا صبح ناله کرد اما ناله ی او را ، کسی نشنید آن

من فرزند ایرانم !
شعر

من فرزند ایرانم !

  من فرزند ایرانم !   من فرزند ایرانم این سرای امید که افسوس گرد ناامیدی را کنون بر خاک آن پاشیده اند سربلند خواهی