بستری کنید ذهن مرا ! بستری کنید در تیمارستان ذهن مرا که هرشب ، خواب آزادی می بیند…
دیکتاتور خندید دیکتاتور خندید و من دریافتم که صلح ، از جهان پر کشیده است ! اکبر درویش…
من گفتم آری من گفتم : آری برگ ها ریختند پاییز شد و زمستان آمد زمستانی که بهار را…
بهار آمد اما بهار آمد اما ، تصویر دیگری از شعر کوتاه بهار آمد ولی می باشد این…
و خفقان بر جهان حکمفرما شد ! چه بسیار گفتند چه بسیار گفتیم اما او گفت : خاموش…
دو گوش برای شنیدن !! دو گوش برای شنیدن چه کمیاب نایانی وقتی همه غرق گفتن هستند و شنیدن…
همراه نبودیم ! ما ، همدردها ، همراه نبودیم که دچار مصیبت شدیم ! اکبر درویش اگر…