بهار در لباس پاییز بهار است شکوفه می کنند درختان و فرو می ریزند آدم ها ... !! …
مهربان باش حتی سنگ ها گل می دهند وقتی که تو مهربان می شوی مهربان باش جهان زیباتری…
ما را کتمان کردند ! چگونه ما گم شدیم که هیچ گاه پیدا نشدیم ؟ ما را کتمان کردند…
می خواهم زندگی کنم ! باز کن گره های این صلیب را از روزگار من می خواهم زندگی کنم…
آیا جهان در آستانه ی فرو پاشی ست ؟ کارتن خواب ها بی خانمان ها معتادان از هر…
شاید هزاران دست صدا داشته باشد سبزه ها را گره بزنیم تا دست ها گره بخورد یک دست صدا…
هنوز دشمن هم هستیم من با بانگ < دوستت دارم > گوش فلک را کر کرده ام اما دریغا…
و حتی شیطان !! در بهشت ، باعث بیرون راندن من شد تا در زمین درمان من شود سیب…
غمگنانه دیوارها را دیدیم و دروازه ها را بستیم تا به روزگار غریب خویش رنگ کوری بزنیم ! …
در قلب هم باشیم مرا نبوس حتی دست هایت را ، به دست من نده مهم نیست کافی ست…