مانند باران باش مانند باران ، رفیق باش باغچه ها را دنیا گلستان می شود ! اکبر درویش…
در آغاز کلمه بود در آغاز کلمه بود اما نه تو گفتی و نه من شنیدم اینگونه شد که…
هنوز هم عشق هنوز هم عشق برای نجات جهان کافی ست ! اکبر درویش . اسفند ماه 1398…
این انفجار کور در ذهن من آواز بیداد سر داده است این انفجار کور که تا ناکجاآباد افول می…
همچنان آرزو ماند ! چه شب ها که به صبح نرسید چه روزها ، که تاریک ماند و…
زمستان است ! زمستان است و باز هم ، زمستان .... و هوای سرد بر گرده ی درختان شلاق…
چقدر باران را دوست دارم ! می خواهد ببارد آن ابر سیاه اما نمی داند چگونه کافی ست که…