اطلاعات تماس
بهار در راه است
شعر

بهار در راه است

بهار در راه است   برقص زیبای من برقص تا زمین و زمان را به رقص آوری تا خورشید و ماه را به رقص آوری

خواستن را بیاموزیم
کوتاه گویی ننویسندگی

خواستن را بیاموزیم

خواستن را بیاموزیم   ما نخواستیم که نتوانستیم و یا شاید خواستن را بلد نبودیم رنج نبردیم درد نکشیدیم صبور نبودیم و آگاهی نداشتیم وگرنه

ایتک این دست های من
شعر کوتاه گویی

اینک این دست های من

اینک این دست های من     ارزو کنیم : صلح را آزادی را عدالت را در تمام دنیا تا دنیای زیباتری داشته باشیم اکنون

لال مونی گرفته ام !!
کوتاه گویی

لال مونی گرفته ام !!

لال مونی گرفته ام !!   چه بگویم ؟ لال مونی گرفته ام اشک در چشم و بغض در گلو …. اکبر درویش . دی

گفتنی ها کم نیست اما
شعر

گفتنی ها کم نیست اما

گفتنی ها کم نیست اما   گفتنی ها ، کم نیست اما ، چه می توان گفت وقتی گوش ها از موم پر شده است

دروغ ها را باور نکن !
شعر

دروغ ها را باور نکن !

دروغ ها را باور نکن !   باور نکن آن کس که اعتراف می کرد من نبودم سایه ای شبیه من ساخته بودند تا دروغ

الاغ ها
شعر کوتاه گویی

الاغ ها

الاغ ها   الاغ ها آن زمان خر شدند که خم شدند تا برای مشتی کاه تن به هر ذلت و مشقتی بدهند !  

جغد می خواند !
شعر

جغد می خواند !

جغد می خواند !   جغد می خواند روز انگار خیال آمدن در سر ندارد !   اکبر درویش . دی ماه سال 1398  

رقص را دوست دارم
شعر کوتاه گویی

رقص را دوست دارم

رقص را دوست دارم   رقص را دوست دارم و رقصیدن را وقتی کسی می رقصد دست در دست های خدا می گذارد تا دنیا

آغوش تو را آرزو می کنم !
شعر کوتاه گویی

آغوش تو را آرزو می کنم !

آغوش تو را آرزو می کنم !   نه خدا نه شیطان هیچ کدام به روی من آغوش نگشودند آغوش تو را آرزو می کنم