کاشی در کنار کاش های دیگر کاش نه زمان بود و نه مکان این دو ، مفهوم خود…
مرگ شاعر شکستند قلمش را و بستند قفلی محکم بر دهانش ... روز بعد ، مرده بود کسی…
توحید چیست توحید چیست جز به هم پیوستن من و تو وقتی که زنجره ها ، آواز وحدت…
در جستجوی وحدت انسانی می گشت بی آن که خسته شود جستجو می کرد در تاریکی با چراغی…
انگشت نما به بین مولای رومی شده ام رخت از تن به در آورده ام لباس سماع بر…
بی واژه ام بی واژه ام واژه هایم را ، آب برده است و مردمانم را ، خواب…
تازیانه شعر من ، تحمل نمی کند حتی مرا تازیانه است شلاق است که هر دم زخمی ام…
که حالت خوب نیست تو هم مانند من ، به روی خودت نیاور بگذار فراموش کنی روزهای بد…
برقص برقص برقص با من برقص تا روزگار نو تا صبح روشنی تا آغاز بهار گل روئیدن باغ…
مرغ طوفان صدایش ، بلند و رسا بود گوش نواز آسمانی صدای مرِغ طوفان را می گویم که…