شعر

انگار دچار توهم شده ام

 

انگار دچار توهم شده ام

 

می اندیشم
در این روزگار تلخ و سیاه ،
مردمی یکدل و یکصدا،
آیا وجود دارند
تا دست های هم را بگیرند !؟

و این عشق ،
که در قلب من موج می زند ،
مردمانی را
که عاشق سپیدی هستند
آیا راه خود را پیدا می کنند

و به راستی ،
چه مصیبتی است
در جهان کوران ،
به روشنایی اندیشیدن !

من درد تازیانه را احساس می کنم
و به صلیب کشیده شده ام
به کوه تنهائی مامن لاشخورها ،
تبعید شده ام
اما ،
هنوز اسیر ناامیدی نشده ام

آیا
دختران جوان
و پسران جوانی
که در عشق من تعمید یافته اند
روزی به اسطوره گی فکر خواهند کرد
آیا کار ناتمام نسل من ،
ناتمام می ماند
یا آن ها
این راه دشوار را طی می کنند
تا به مقصد برسند

بگذار به غار تنهائی خود پناه ببرم
تا تنهاتر از همیشه
به حسرت هایی که داشته ام
و به آرزوهایی که دارم
بیندیشم

شاید روزی ،
کسانی فهمیدند
و زندگی ،
به گونه ای دیگر ،
در زمین ادامه یافت

باز انگار دچار توهم شده ام !

اکبر درویش . آبان ماه سال ۱۴۰۲

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد 

akbar darvish

Recent Posts

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها…

1 سال ago

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون…

1 سال ago

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل…

1 سال ago

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش…

1 سال ago

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر…

1 سال ago

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش…

1 سال ago