اطلاعات تماس
دریا می شدیم اگر
شعر کوتاه گویی

دریا می شدیم اگر

دریا می شدیم اگر   کم بودیم در بستر رود خشکیدیم دریا می شدیم اگر ، بسیار بودیم !   اکبر درویش . آذر ماه

قصه ی روزگاران ما !
ننویسندگی

قصه ی روزگاران ما !!

قصه ی روزگاران ما !! ننویسندگی : روزگاری یکی از راهبان یک دیر متروک که از اتفاقات روی زمین و آن چه بر مردم می

شبنم و دریا
شعر کوتاه گویی

شبنم و دریا

شبنم و دریا   دریا را ، رها کرده ایم دل به یک شبنم سپرده ایم آه ، آه ، … افسوس که چشم های

حتی اگر زندگی پلی بین دو مرگ باشد
شعر ننویسندگی

حتی اگر زندگی پلی بین دو مرگ باشد

حتی اگر زندگی پلی بین دو مرگ باشد   #ننویسندگی انسان ها برای زندگی کردن پای بر این دنیای خاکی می گذارند نه برای جان

مرگ خاموش
شعر کوتاه گویی

مرگ خاموش

مرگ خاموش   بهار نیست فصل < مرگ خاموش > است   همزبان با قربانیان وبروس کشنده ی کرونا اکبر درویش . فروردین ماه سال

بهار در لباس پاییز
شعر

بهار در لباس پاییز

بهار در لباس پاییز   بهار است شکوفه می کنند درختان و فرو می ریزند آدم ها … !!   چه بهاری در لباس پاییز

مهربان باش
شعر کوتاه گویی

مهربان باش

مهربان باش   حتی سنگ ها گل می دهند وقتی که تو مهربان می شوی   مهربان باش جهان زیباتری خواهیم داشت !   اکبر

سر در آستانه ی علم فرود آوریم
ننویسندگی

سر در آستانه ی علم فرود آوریم

سر در آستانه ی علم فرود آوریم   #ننویسندگی تا قبل از این فکر می کردم آخرین واقعه ی مهم سال های اخیر ، فروپاشی

زنده ام هنوز
شعر

زنده ام هنوز

زنده ام هنوز   زنده ام هنوز می توانم در زیر باران قدم بزنم به درختانی نگاه کنم که برگ های تازه ی شان ،

نقش توالت را بازی می کنیم
شعر

نقش توالت را بازی می کنیم

نقش توالت را بازی می کنیم   راست می گفت هدایت ما نقش توالت را بازی می کنیم بی در و پیکر نه از آن