آن کس که دستش به خون آلوده می شود ,آیا می تواند شب دست های خونیش را بشورد و در سر سفره ی _شام بنشیند
سجده گاه اطهر من من کنون پر از نیازمای اصالت تو قبله به تو من رو به نمازمای رسول عشق ورزی ای تو مظهر نجابتای
روز دیدار من و توست روز آغاز ترانهوقت معجزه شنیدن از تو شعر عاشقانهدستاتو بذار تو دستام من می خوام تو رو بدونمتوی آغوش تو
همچنان که کویر ,تمام قطرات باران را ,در خود جای می دهد ,و هیچ گاه اشباع نمی شود ,دل من نیز ,تمام غم های دنیا
تو چشات آفتاب و مهتاب آواز آشتی می خوننمثل دو یار قدیمی در کنار هم می موننواژه ی چشم تو رو هیچ شاعری که نسرودهبه
مکتوب را از نو بنویسید :” آزادی ” ,در ” بی آرزوئی ” ست .مکتوب را از نو بنویسید :” عشق : ,و ” اعتقاد
شب_ تاریک …شب_ تاریک…..َشب_ تاریک……….شب_ تاریک …شب_ تاریک…..َشب_ تاریک………. شب_ تاریک …شب_ تاریک…..َشب_ تاریک………. شب_ تاریک …شب_ تاریک…..َشب_ تاریک………. شب_ تاریک …شب_ تاریک…..َشب_ تاریک……….
عمو زنجیر باف ______________شعری از سال های خیلی دور با یاد فرهاد و با الهام از شعر زنده یاد احمد شاملو که همیشه نوید بامداد بود
راه را…!!؟؟اما کدامین راه ؟من بسیار راه ها را تجربت کرده اماما جز عبثاما جز سرابکدام راه را گشوده ام !!؟؟
خوب ,وقتی که بد می شود ,چه فاجعه ی دهشتناکی رخ می دهد !!!