آخرین موعظه ی عیسی قبل از مرگ این آخرین ؟ موعظه ی !؟ عیسی !؟ قبل از مرگ …!!؟ تنها یک طنز تلخ است و همین
خندید لب من خندید رقصید دل من رقصیدچون بوی تو ای زیبا در بودن من پیچیداین معجزه بود آری یک معجزه ی کاریدستان عزیز تو
درویش … شعری عاشقانه از سی سال پیش 1361درویشم و درویشم در عشق ز همه پیشمدر راه تو خود باختن این مذهب و این کیشماین
با دوست فرزانه ی از دست رفته امکه چه بسیار دوستش می داشتم و چه زود از دست دادمشدوستی که همه عشق و تلاش بود
با یاد فروغ فرخ زاددر هفتاد و هشتمین سال میلادش چه روزگار سرد و سیاهیمردم ,در بیراهه ها راه خود را گم کرده بودندو درد
بث الشکوی (3) 1367.9.27 تهرانشعر , …ای سنگ صبور منای آتش غرور منو من ,چه روزهایی را که با تو ,در شط اندیشه ها ,در
تو را من شنیدم مثه بوی گل هامثه لحظه ای که شدم پر ز رویاتو را من شنیدم چو عطر بهارانشکوفه تو کردی تو فصل
انفجار …اکنون تجربه می کنیمسال های حزن و اندوه را …سال های شکستنسقوط…از پای افتادن … دو کس را نمی بخشمخودم راو خدا را …
آخر تو دمی صنما لطفی تو به ما بنماآن چهره ی زیبا را آن روی دل آرا رایکبار دگر بر ما بنما..بنما..بنما…من باده نشین هستم
وقتی تو نیستی ,خواب را می خوانمشاید در خواب ,با تو بودن ,به حریم آرزوهای من راه پیدا کند.خواب ,آغوش گرمت را ,به روی تنهایی