اطلاعات تماس
شعرهای اکبر دوریش

همچنان آرزو ماند !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-28
همچنان آرزو ماند ! چه شب ها که به صبح نرسید چه روزها ، که تاریک ماند و آرزوی دیدن خورشید ، همچنان

و ما زندگی می کنیم ؟
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-27
و ما زندگی می کنیم ؟ قطارهای بی سرنشین واگن های خالی ایستگاه های متروک و مردمانی که بی هدف کلاه از سر بر

زن ها را دوست دارم !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-26
زن ها را دوست دارم ! زن ها را ، دوست می دارم زن ها را ، بسیار دوست میدارم زیبا هستند اما نه

ای عشق
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-26
ای عشق واژه ی شعرهای من شده ای ای عشق چون باران تند بهاری بر هستی من می باری تا برهوت بودن مرا

و باز هم زمستان است !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-26
و باز هم زمستان است ! زمستان است باز هم زمستان و دل من ، در خاک است ریشه هایش در هوا و برگ

زمستان است !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-26
زمستان است ! زمستان است و باز هم ، زمستان …. و هوای سرد بر گرده ی درختان شلاق می زند انگار آمدن بهار

غمگنانه !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-26
غمگنانه ! ما را ، ….. دیده ، به دیدار دشمن کردیم باز !! اکبر درویش . بهمن ماه سال 1398

چقدر باران را دوست دارم !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-22
چقدر باران را دوست دارم ! می خواهد ببارد آن ابر سیاه اما نمی داند چگونه کافی ست که کمی فشرده تر شود و

دریا را
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-22
دریا را دریا را … دریا را …. هر چند ، تا قطره ها با هم رودی خروشان نشوند ساحل دریا را ، بوسه

آرزو !!
- نویسنده: akbar darvish
- . 1398-11-22
آرزو !! من به زندان افتادم شکنجه شدم تبعید گشتم در روزگارانی که هنوز نبودم زیرا عدل و داد را در جهان آرزو می