اطلاعات تماس
ما مردم هزار رنگ
شعر

ما مردم هزار رنگ

ما مردم هزار رنگ   باد را ، … باد را ، … باد را ، … بگو از کدام سو می وزد تا بدان

آه ای یقین گمشده !
شعر

آه ای یقین گمشده !

آه ای یقین گمشده !   شک کردم گفت به یقین می رسی رفتم رفتم و ، … رفتم اما به یقین نرسیدم که به

یک بازی اشتباه
شعر کوتاه گویی

یک بازی اشتباه

یک بازی اشتباه   یک بازی اشتباه ، و ، … کیش مات این بود سرنوشت ما !   اکبر درویش . بهمن سال1398 یک

بهار در راه است
شعر

بهار در راه است

بهار در راه است   برقص زیبای من برقص تا زمین و زمان را به رقص آوری تا خورشید و ماه را به رقص آوری

خواستن را بیاموزیم
کوتاه گویی ننویسندگی

خواستن را بیاموزیم

خواستن را بیاموزیم   ما نخواستیم که نتوانستیم و یا شاید خواستن را بلد نبودیم رنج نبردیم درد نکشیدیم صبور نبودیم و آگاهی نداشتیم وگرنه

چه رویای نابی ؟
شعر کوتاه گویی

چه رویای نابی ؟

چه رویای نابی ؟   وحدت انسان ها وحدت زن و مرد چه رویای نابی !؟پ وقتی که تفرقه بر سرتاسر جهان سایه انداخته است

ایتک این دست های من
شعر کوتاه گویی

اینک این دست های من

اینک این دست های من     ارزو کنیم : صلح را آزادی را عدالت را در تمام دنیا تا دنیای زیباتری داشته باشیم اکنون

بلند فریاد بزن
شعر کوتاه گویی

بلند فریاد بزن

بلند فریاد بزن   خواستن هایت را ، بلند فریاد بزن هر چند ، دیوارها موش دارند و مو ش ها گوش اما نترس بلند

لال مونی گرفته ام !!
کوتاه گویی

لال مونی گرفته ام !!

لال مونی گرفته ام !!   چه بگویم ؟ لال مونی گرفته ام اشک در چشم و بغض در گلو …. اکبر درویش . دی

گفتنی ها کم نیست اما
شعر

گفتنی ها کم نیست اما

گفتنی ها کم نیست اما   گفتنی ها ، کم نیست اما ، چه می توان گفت وقتی گوش ها از موم پر شده است