“آهای رفیق
عیسای ناصری ،
آیا دست هایی که در حق تو خیانت کردند ,
وقتی شسته شدند ,
پاک شدند؟
هرروز هزاران هزار دست خود را هزاران هزار بار می شویند و پاک نمی شوند !!
آهای رفیق
عیسای ناصری ,
دست هایی که در حق من خیانت کردند ,
تا آن سوی این ابد
اگر میلیارد ها بار هم شسته شوند ,
باز هم پاک نخواهند شد !
آهای رفیق
عیسای ناصری ,
تورا گفتند که (پسر خدا) هستی
من که (پسر انسان)هستم
چگونه می توانم این جفا را تحمل کنم؟
آهای رفیق
عیسای ناصری ,
چه خوشبخت بودی تو که بر صلیبت کشیدند
اما من باید بمانم
و تحمل کنم
و رنج بکشم
و هیچ نگویم.
آهای رفیق
عیسای ناصری ,
بر بالای جلجتا
از فراز صلیب ,
شاهد باش که من لب بسته ام
و در خود شیون و مویه می کنم
و هزاران هزار دست
که هر روز به خیانت و جنایت آلوده می شوند
صبح تا شب یکسره خود را می شویند
اما پاک نمی شوند.”
اکبر درویش بهمن ماه سال 1390