اطلاعات تماس



برقص
دیوانه وار برقص
دیوانه وار ,
در آغوش آرزوهای عریان من ,
برقص
و عریان باش
که عریانی ات را دوست می دارم

وقتی عریان نیستی ,
همه چیز تو دروغ می شود
از عشق که می گویی ,
دوروئی و نیرنگ را در آن می بینم
دوستم که می داری ,
طناب داری را می بینم
که بر گردنم می اندازی
وقتی دستانم را می گیری
احساس می کنم
که می خواهی مرا در چاه بیندازی
یار نیستی
همراه نیستی

اما ,
آن گاه که عریان هستی ,
همه ی خطوط احساس تو را
به روشنی
به زلالی
به پاکی ,
در می یابم

عریان باش
عریانی ات را دوست می دارم

عریان باش
مانند عریانی ی من
به بین هیچ چیز من از تو پوشیده نیست
همچون کف دست
می توانی مرا ببینی
مرا احساس کنی
مرا بخوانی
دروغ نمی گویم
یار هستم
همراه هستم

دریغا ,
اکنون ,
لباس های ما ,
نقطه ی انکار ما هستند
هم را فریب می دهیم
به هم دروغ می گوییم
و با نقابی بر چهره ,
زندگی می کنیم .

دریغا ,
اکنون ,
لباس های ما ,
گرگ را میش نشان می دهند
و لاشخورهای گرسنه را ,
جوجکانی که بی دانه مانده اند .

عریان باش
اکنون که می خواهم عریانی ام را ,
به بوسه های عریانی ات بسپارم
اکنون که می خواهم بی نقاب ,
همدرد تمام دردهای تو باشم …

عریان باش
عریانی ات را دوست می دارم
و برقص
دیوانه وار برقص
دیوانه وار ,
در آغوش آرزوهای عریان من ,
برقص ..

اکبر درویش . از زمستانی های سال 1391

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *