تا انتهای ابدیت ,
خیابان های بی وسعت بی پایان ,
راه …
راه …
راه …
و نرسیدن چون سرودی بر لب …
کدام دستی هم دست_ دست_ ما خواهد شد ,
تا ما را از این پرتگاه سقوط ,
ناجی ئی باشد ؟
دریغا ,
دریغا ,
ما تنها نگاه محض بودیم
و شوریدگان و شیفتگانی ,
_ در شرف سقوط و فنا .
چهار ستون بنای این ” عصر جدید ” ,
اگر چه بر ” درستی ی مطلق ” , و _
” پاکی ی مطلق ” , و _
” مهر مطلق ” , و _
” از خود گذشتگی ی مطلق ” ,
_ استوار بود ,
اما نه ” مطلق ” بود و نه ” بود ” .
در عصر ” آرمان ” و ” ایده ئولوژی ” ,
جهان به آنانی تعلق نداشت _
که با اندیشه های عظیم خود ,
بر قلوب انسان حکمرانی می کردند
که در این جهان پست پرت شده در گرداب ,
هر چیز ,
_ حتی علم و صنعت و سیاست و … _
مزدوران ثروت و قدرت بودند
و ما ,
چه ساده دل بودیم که می پنداشتیم ,
دنیا را تغییر خواهیم داد .
در جهل مرکب خود ,
محکم ایستاده بودیم
به اندیشه های خرافه ی خود دل بسته بودیم
در دگم ها روز و شب می گذراندیم
اما ,
چه ساده دل که می پنداشتیم ,
دنیا را تغییر خواهیم داد .
و …
علم …
صنعت …
سیاست …
و همه چیز ,
بردگان درگه ثروت
مزدوران جیره خوار قدرت !!
هان ,
اینک ,
گوش بسپار دنیای انسان را
از کوشش های شگرف خود ,
وحشت آسا ,
خسته
جان به لب آمده …
و اکنون :
مانده ,
درمانده , …
و اندیشه های سرکشش را ,
که در بن بست ها , …
_ محصور
و شکست هایش را ,
که چون سرودی در رسانه های جمعی می خواند .
گوش بسپار گریزهای عظیمش را ,
و درجا زدن های حقیرش را ,
سر به دامان فرو برده …
گوش بسپار دنیای این موجود دو پا را
که می خواست هستی را ,
در پیش پای خود به تعظیم وادارد
اما اکنون خود ,
در پیش پای این روزها ,
زانوی عجز بر زمین گذاشته ,
چون سگان ,
برای تکه استخوانی ,
دم می جنباند
و او ,
که می خواست مطلق باشد ,
در چنگال بودن له می شود .
هان ,
اینک ,
گوش بسپار دنیای انسان را
که با تمام خودخواهی و غرور ,
تن به ذلت و پستی داده است …
و باد جهل و ناآگاهی ,
همچنان می وزد
و دیو استبداد ,
همچنان حکم می راند .
و استثمار انسان ,
به دست انسان
وقتی که انسان از عاطفه خالی شده است
و برادر را به برادر رحمی نیست .
گوش بسپار دنیای انسان را ,
که انگار به بن بست رسیده است .
اینک ,
کدام ” ایده ئولوژی ” ,
می تواند فریاد بزند
که ایمانی ست
که می تواند کل انسان را فرا گیرد !؟
تا یک عشق ناب را
یک ایمان انسانی را
یک طرح را ,
به امید تغییر جهان پدید آورد
بی آن که خود را تحمیل کند !؟
اینک ,
کدام اندیشه ,
آزادی را ,
عدالت را ,
به مردم جهان نوید خواهد داد
تا رائد راه انسان ,
در این اضطراب زمان شود !!؟
اکبر درویش . شهریور ماه سال 1362