با یاد فروغ
آن کیست
که روی واژه های من ,
گام بر می دارد
و تحریک می کند
اندام های حسی ی مرا
با آهی شهوتناک
در قیل و قال روزها
تا با تحرک دو فصل
در انجماد یک لجظه
تبرک جوید ؟
میزهای مدرسه را
و فصل های خاطره را
همه را به روزنامه سپردم
تا با تسلیت دل خویش
این زمستان ابدی را ,
تا بهار …
دوباره ساعت می نوازد
مانند همیشه
مانند تمام فصل های زمستان
در اول دی ماه
چهار بار
چهار بار
و زنی ,
که ترانه ی زندگی را آواز می کرد ,
دست هایش را ,
در زیز بارش یکریز برف ,
مدفون می شود..
آیا سالی دیگر ,
وقتی بهار با آسمان پشت پنجره همخوابه می شود ,
سبز خواهد شد !؟
یا باز مردمانی دلتنگ
در هایهوی شبانه های شان
در فصول داس های واژگون شده ی بیکار
در باغ های تخیل شان
بر سر خاک مرده های آمال شان ,
همه یک صدا خواهند خواند :
ایمان بیاوریم
به آغاز
فصل سرد….!!
اکبر درویش . ساعت 4 روز اول دی ماه از زمستان 1391