به نماز می ایستم
به نماز می ایستم
رو به قامت تو
چشم های زیبای تو ,
مهر نماز من است
تو را تکبیر می گویم
عشق بخشنده و مهربان است
سبحان الله …
آن لبخندهای ناب اسرار آمیز را ,
که به من شوق زیستن بخشیده است
الحمدوالله …
که عشق ,
دنیا را پابرجا نگه داشته است
سر بر سجاده ی قلب مهربان تو می گذارم
نوازش های دستت را می بوسم
تو را سپاس می گویم
تنها آواز دوست داشتن تو بوده است ,
که مرا به رکوع تسلیم برده است
من تنها در برابر عشق سجده کرده ام …
تو ,
در تمام شعرهای من برچسب خورده ای
آیا من ,
هرگز شعری سروده ام ,
که تو وزن و قافیه ی آن نبوده باشی
که تو واژه ی تکرار آن نشوی
که تو در آن غایب باشی !؟
به نماز می ایستم
و سلام می دهم
بر تو
ای یگانه ی مهربان
که در این دنیای زشت و پلید ,
نگاه مرا ,
به روی زیبایی های نادیده ی جهان هستی گشوده ای .
اکبر درویش . زمستانی های سال 1391
cا
به نماز می ایستم . شعری عاشقانه از اکبر درویش
این شعر عاشقانه از مجموعه شعرهای زمستان سال 1391 می باشد . این شعر عاشقانه عشق را از منظری دیگر به نمایش می گذارد که امید است مورد پسند دوستان باشد
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید
1 نظر