آغوشت ,
کدامین شب ,
پناه این تن خسته ی من خواهد شد
و در کدام لحظه ی ناب ,
دستانت ,
نوازش خواهد کرد
این برهنگی ی احساس مرا
تا به هم پیوستن
در مسیر دریا …
خواب است ؟
سراب است !؟
باشد
هر چه که می خواهد ,
باشد…
اگر این خواب هم نباشد ,
چگونه می توان این شب های همه بی خوابی را ,
سپری کرد
چگونه می توان خود را ,
تسلیم صبح کرد !!؟
اکنون ,
از تمام انکارهای هستی گذشته ام
و ,
برهنه آمده ام
اکبر درویش . آذر ماه سال 1391