دسته اش از ماست
درختان ،
درختان سرسبز جنگل ،
درختان بزرگ و پر شاخ و برگ
درختان شاداب و سرخوش ،
ناگهان ،
به حیرت افتادند
هاج و واج ،
به هم خیره شدند
و سکوت
سکوت ….
سکوت سراسر جنگل را فرا گرفت
چه حادثه ای در پیش بود !؟
همه به هم نگاه می کردند
ناگهان ،
سکوت شکسته شد
صداها ،
در فضای جنگل ،
طنین انداز شد
آن که می خواست آن ها را قطع کند
و دل به نابودی آن ها بسته بود ،
دسته اش ، … !؟
درختان ،
با خود می گفتند :
نگاه کنید
نگاه کنید
دسته اش از یکی از خود ماست !
و چه راست سخنی
تبر ،
دسته اش از خود درختان ساخته شده بود !
اکبر درویش . ۸ خرداد ماه سال ۱۴۰۰

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس