دنیایی که پیش چشمام می گیره رنگ
دنیایی ست که با شما دارم می بینم
دنیایی ست که جز شما هیشکی تو اون نیست
یه اطاقه که کنارتون می شینم
آره دنیای چشام یه چاردیواری ست
که فقط جای من و شما تو اون هست
یه اطاقه که شما سرورش هستید
ولی من کنیزی که دل به شما بست
من همین دنیا رو دوست دارم همیشه
چون حریم اون فقط پیش شما باز
بسته می شه پیش پاهای غریبه
با شما زندگی تو اون می شه آغاز
شما هم خورشید و هم ماه و ستاره
شما هم درخت و هم سایه و هم نور
شما هستین هر چی تو دنیای من هست
شما تک سوارید از یه جاده ی دور
شما صاحب شما مالک شما معبود
شما از قبیله ی خوب اصالت
سر هر ماه واسه دستمزد کنیزی
می گیرم من از شما عشق و صداقت
جای پیرهن به تن عریون و خسته
گرمی دست شما اونو پوشونده
جای شام شب شما منو می بوسید
بوسه هاتون به گوشم لالائی خونده
توی سروری که همتائی ندارید
وقت خواب تو دستتون دست کنیزه
اگه من کنیزم اما این مهم نیست
چون که دست من پیش شما عزیزه
شما هم شب شما هم روز شما عشقید
عشق بی زوال بنده ای به ایزد
شما مالک شما صاحب شما خوبید
مهر موندن دستای شما به من زد
یه جورایی همنوایی با مرد ترانه : شهیار قنبری- سال 1359