اطلاعات تماس

دیوانه می شوم

 

دیوانه می شوم
وقتی که سنگ ها
روی هم ،
بند نمی شوند
و دیوار
می رود
تا ثریا ،
کج
معوج !

دیوانه می شوم
وقتی که آب ،
می بینم
از سرچشمه
گل آلود
شده است
و ما ،
آب را ،
گل نکرده ایم !

راستی ،
درجا زده ایم
در یک فصل
فصلی بد
فصلی طولانی
فصلی طوفانی
و دیگر ،
حتی با یک گل ،
بهار نمی شود
و یک دست ،
صدا ندارد !

دیوانه می شوم
کاش یک دست نبود
صدها دست بود
هزارها دست بود
شاید صدایی می شد
در این هوای مسموم
کاش یک گل نبود
همه گل می شدیم
صدها گل
هزاران گل
تا بهار شود

پایان این دیوانگی ،
در کدام کتاب سربسته ،
نوشته شده است
که باز نمی شود
که خوانده نمی شود
که تمام نمی شود !؟

اکبر درویش . ۲۱ اسفند سال ۱۳۹۸

دیوانه می شوم
دیوانه می شوم

 

و حق دارم در چنین شرایطی که زندگی می کنیم و هر روز بار هزاران مصیبت را بر دوش می کشیم دیوانه شوم

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

 

 

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *