دیوونه باید بود نفهمید چی می گذره بر من و من ها
زیرا که هشیاری یه درده بزرگتر از تمام دردها
می خوام که دیوونه بشی دل ابن جوری کمتر می کشی درد
این جوری کمتر غصه داری ای دل در این زمستون سرد
بگیر بخواب ای دیوونه تا کی می خوای بیدار باشی
حالا بخون به زیر لب که نمی خوای هشیار باشی
وقتی حقیقت تلخه تلخه غیر از دروغ چیزی قشنگ نیست
وقتی در این دنیای بیرحم جز نفرت و کینه و جنگ نیست
می خوام که دیوونه بشی دل شاید که کمتر بکشی درد
بسه دیگه خون خوردن ای دل وقتی تمی بینی یه همدرد
بگیر بخواب ای دیوونه اینطوری آسوده تری
اینطوری بی دغدغه تر به خط پایان می پری
دیوونه باید بود نفهمید هر چند که فهمیدن یه گنجه
ولی بدون ای دل پر درد این گنج فقط معدن رنجه
می خوام که دیوونه بشی دل هیچی از این دنیا نفهمی
چو خر بیای و خر بری تو به ریش این دنیا بخندی
بگیر بخواب ای دیوونه تا کی می خوای بیدار باشی
دلم می خواد داد بزنی که نمی خوای هشیار باشی
اکبر درویش