اطلاعات تماس
هشدارمان داد
گفت :
این ره که می روید ,
به ترکستان است
و ما باور نکردیم

رعد ,
چشم های مان را زده بود
کور بودیم
و نمی دیدیم

باد ,
در گوش های مان پیچیده بود
کر بودیم
و نمی شنیدیم

ما دریا را می خواستیم
موج شدیم
جنگل را آرزو می کردیم
درخت شدیم
خورشید را ستایش می کردیم
روشن شدیم
گل ها را دوست داشتیم
جوانه شدیم

اما ,
در راه ,
به خطا افتادیم
اشتباه کردیم
معبودمان را ,
در ماه دیدیم
که در چاه سقوط کردیم
و از ترکستان سر بیرون آوردیم

اکبر درویش . 13 اردیبهشت سال 1393

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *