اطلاعات تماس

 

روزگار غریبی ست همصدا

 

روزگار غریبی ست همصدا
فکر را
اندیشه را ،
در پس مغز پنهان باید کرد
می توان گفت که من خر هستم
هیچ چیز بارم نیست
و فقط تکرار کرد
طوطی وار
آن چه را می خواهند
از تو در یک شوی بزرگ

می توان گفت :
منافق هستم
سنگ را من زدم بر سر سگ
و شیر را ،
که چکه چکه آب می داد ،
من باز گذاشتم

روزگار غریبی ست همصدا
خواب ها را
رویاها را
می توان در سطل آشغالی ریخت
می توان اقرار کرد
عاشق دختری هستم من
که دلش
در بلوک ممنوعه
عکس های مرا ،
می فروشد تومانی صنار
و چنین شد که من ،
شده ام جاسوس ملک فرنگ

و ببخشید مرا
که به پرنده گفتم آزادی
درقفس جایش نیست
و دو سه خروار لباس کهنه
که پراز اشیای عتیقه بود
به فرنگ پست کردم

روزگار غریبی ست همصدا
اعتراف کردم من
اعتراف کردم من
بنده جاسوس هستم
هر حکمی بدهید
می پذیرم من
و تمنا دارم من
که خدا بخشش خود را
و شما بخشش خود را ،
نثار من کنید

اکبر درویش . امرداد ماه سال 1402

روزگار غریبی ست همصدا

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد

 

واقعا که ما در دوران عجیبی به سر می بریم … کاخ ارزشها فرو ریخته و از خود خالی شده ایم …. مسخ شده ایم …. پوچ شده ایم و هیپچ چیز سر جای خودش نیست

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *