سیب را
از دست نوشته های :
” در سایه ی ارتداد “
سیب را , …
من نچیدم
تو نچیدی
او نچید
سیب را , …
ما نچیدیم
شما نچیدید
ایشان نچیدند
سیب را , …
زنی چید
که خدا
در درونش وسوسه کرده بود
سیب را , …
مردی گاز زد
که خدا
ساکن قلبش شده بود
سیب را , …
حوا چید
با دست آدم
و آدم گاز زد
در دست حوا
اکنون ,
ما مردمانی که
در این داستان هیچ نقشی نداشتیم
با کشیدن بار دردها و رنج ها
بر دوش مان
تاوان این ماجرا را می دهیم
تا ثابت شود
که عدالت ,
هیچگاه وجود نداشته است !
اکبر درویش . 25 اردی بهشت سال 1395
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس بسیار از دوستان همراه و همدرد