اطلاعات تماس
سوره ای دیگر
شعر

سوره ای دیگر

  سوره ای دیگر   .شمس حقیقت ،در کدام سیاه چالهگرفتار شدکه دیگر فصل ها ،دشمن هم شدندو تاریکی حکمفرما گشتروزگاری شدزنان ،کودکانی به دنیا

یکنفر باید باشه
ترانه

یکنفر باید باشه

  یکنفر باید باشه   یکنفر باید باشه که حرفامو گوش بکنهآتیشی که در درون منه خاموش بکنهمی تونه اون یه نفر تو باشی ای

بهار آمد
شعر کوتاه گویی

بهار آمد

  بهار آمد   چشمانت را که باز کردی ، همه جا پر از گل سرخ شد بهار آمد ! اکبر درویش . اردیبهشت ماه

صدای تو
شعر

صدای تو

  صدای تو   خدا را صدا زدمصدای تو را شنیدم !!باور نمی کنی ؟گوش کن به صدای جویبارانبه صدای بال پروانه هاو صدای آبشارهاوقتی

شرقی غمگین
شعر

شرقی غمگین

  شرقی غمگین   من آن شرقی غمگینی هستمکه هر روز عاشق می شومو هر شب ،نغمه ی عشق رابا یک نی لبک چوبی می

استفراغ
شعر

استفراغ

  استفراغ   ( باز سازی شعر تهوع )چون پیرمرد سیفلیس گرفته ایلنگ لنگان خودش را می کشیدانگار کمی پیش تر در جوی آب افتاده

فرصت خوبی ست
شعر

فرصت خوبی ست

  فرصت خوبی ست   چراغ می خواهد سبز شودو ما ،از بس پشت چراغ قرمز ،ایستاده‌ایمانگار دیگر قدرت حرکت نداریمخشک شده ایمو در جای

در آغوش من
ترانه

در آغوش من

  در آغوش من   با من بگیر بخوابچون ماه در آسمانچون آب میان رودچون عشق درون جانبا من بگیر بخوابآغوش مو بخوانسر روی شانه

تولدم مبارک
ننویسندگی

تولدم مبارک

  تولدم مبارک   ننویسندگی :باز مانند این ۱۵ سال اخیر بچه ها برایم جشن تولد گرفتند و من هم مثل همیشه گفتم چهارده سالم

تهوع
شعر

تهوع

  تهوع   چون پیرمرد زونا گرفته ی لنگ لنگ زنانکه انگار ساعتی پیش ،در جوی آب افتادهدر برابر زن پتیاره ایکه از دست مستی