اطلاعات تماس
آه چه خوابی دیدم
ترانه

آه چه خوابی دیدم

آه چه خوابی دیدم   از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   آه چه خوابی دیدم خواب زیباائی بود ناب

نمی بینی ؟
ترانه

نمی بینی ؟

  نمی بینی ؟   از چه تو می پرسی که چرا غم دارم نمی بینی شوق را در دلم کم دارم بی پناه بی

قصه ی هستی من
ترانه

قصه ی هستی من

  قصه ی هستی من   دفتر هستی خود باز کردم سرزمینی خشک و ویران دیدم نه ز آفتاب و گیاه حرفی بود نه که

غزل خراباتی
ترانه غزل

غزل خراباتی

  غزل خراباتی   سگ زنجیری این زندگی لعنتی ام داِغ نفرین فلک خورده به پیشانی من تو غبار گمشده ی جاده ی دلواپسی ام

لعنت خدا بر
شعر

لعنت خدا بر

  لعنت خدا بر   می توان خود را ، به خر بودن تظاهر کرد یا چو سگ ، موس موس کنان ، توی خیابان

اینک از پای فتاده
ترانه

اینک از پای فتاده

  اینک از پای فتاده   شزر بیشه های سرسبز غرور شیر پر آوازه ی جنگل و رود شیر غران در بر روباه و گرگ

از تو
ترانه

از تو

  از تو   داغی عشق تو رو رو تنم حس می کنم همچو خورشید شده ام پر غرور تکیه بر آن شانه هایت می

دلیل عصیان
شعر کوتاه گویی

دلیل عصیان

  دلیل عصیان     از دست نوشته های : ( در سایه ی ارتداد )   پرسیدند شیطان را دلیل عصیانش را شنیدند :

در شهر
ترانه

در شهر

در شهر   در شهر کدام غریب است چون من بر صلیب است از عشق و شور و شادی همیشه بی نصیب است در شهر

در اینک
ترانه

در اینک

در اینک   خسته بودم خسته در هراس و سوختن تشنه در دشتی خشک در افول و مردن   منانده حتی بی خویش بی کس