اطلاعات تماس
تو این روزا
ترانه

تو این روزا

  تو این روزا   درون من دردی ست که چهره ام ابری ست تموم حس من تو چنگ بی صبری ست به بین به

وقتی باغچه مال ماست
ترانه

وقتی باغچه مال ماست

وقتی باغچه مال ماست     در خاک پرپر شد یک گل جایش روئید صدها گل باغچه ها پر گل شدند این جا آن جا

نجات
شعر کوتاه گویی

نجات

نجات   نجات ، آیا ، دری بسته در کوچه ای ست بن بست !؟ اما ، این کوچه ی بن بست ، تنها چند

باید یکی شویم
ترانه

باید یکی شویم

باید یکی شویم   ما هم ترانه ایم بغض دوباره ایم همراه هم کنون در فکر چاره ایم آتش درون ما باز شعله ور شده

دنیا گل
ترانه

دنیا گل

دنیا گل   یک گل افتاد بر زمین صد گل روئید بر جایش آب ها جاری جاری تر راه افتادند در پایش یک گل صد

خون جوشان
شعر

خون جوشان

  خون جوشان اورا کشتند آن ها ، که قلب خود را ، به سیاهی فروخته بودند و لقمه ای نان ، ایمان شان را

روزگار غریبی ست نازنین
شعر

روزگار غریبی ست نازنین

روزگار غریبی ست نازنین   همصدا با زنده یاد ؛ احمد شاملو روزگار غریبی ست نازنین فصل ها ، به بهار نرسیده خزان می شوند

شیر سنگی
ننویسندگی

شیر سنگی

شیر سنگی ننویسندگی : میدان شیر سنگی در همدان ، روزگاری برای خود ارزش و اعتباری داشت و یکی از آثار باستانی این شهر شناخته

به کدامین گناه !؟
شعر

به کدامین گناه !؟

به کدامین گناه !؟   دریغا ، سلاخی شد دختری دخترم دخترت و باز تکرار خواهد شد هر روز ، به شکلی به صورتی به

چه سرنوشت نفرت انگیزی !
شعر

چه سرنوشت نفرت انگیزی !

چه سرنوشت نفرت انگیزی !   از دست نوشته های ؛ در سایه ی ارتداد ؛ صدا زدم : خدا گفتند : خوابیده است گفتم