اطلاعات تماس
شعرهای اکبر دوریش

کاش می شد ؟
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-12
کاش می شد ؟ چه لحظه ای بود لحظه ی بلوغ گیج شده بودم انگار مولکول مولکول تنم ، به جشن آبی رودها

اما صلیب عیسی را چه کسی ساخت ؟
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-12
اما صلیب عیسی را چه کسی ساخت ؟ پدر عیسی ، نجار بود صلیب می ساخت عیسی نیز ، نجار بود صلیب می ساخت

چه جبر ناباورانه ای !!
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-12
چه جبر ناباورانه ای !! ساکن جهانی شدیم که در و دیوارهایش را به میل ما زنگ نزده بودند نه خانواده را خود انتخاب

برادرم یهودا
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
برادرم یهودا برادرم یهودا سر بر شانه ی من بگذار و شیون کن مرا ببخش مرا ببخش که باعث لعن تو تا ابد شدم

اکنون میان دو هیچ
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
اکنون میان دو هیچ اکنون میان دو هیچ خسته مایوس تن به ذلتی داده ام که اسمش را زندگی گذاشته اند ! ااکبر

من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
من روی پلی میان دو جبر ایستاده ام ! جبرا به چیزی تن سپردم که نامش زندگی بود و باز جبرا به چیزی تن

در تبعید
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
در تبعید از دست نوشته های : < در سایه ی ارتداد > بر روی پاهای خود ، می چرخیدم می رقصیدم در

من زمستانی ام !
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
من زمستانی ام ! کدام پرنده از قفس پر کشید و آواز خواند : بهار… بهار… بهار…!؟ من زمستانی ام سرد و یخ

نمی بینیم
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
نمی بینیم آن چنان کور شده ایم که دماغ هایی را که از دروغ گفتن بزرگ و بزرگ تر شده اند ، نمی بینیم

و به دریا رسید
- نویسنده: akbar darvish
- . 1399-11-02
و به دریا رسید بر خلاف جریان آب شنا کرد اما به دریا رسید باور نمی کنید از رود بپرسید از دریا بپرسید و