اطلاعات تماس
سفره ات متبرک باد
شعر کوتاه گویی

سفره ات متبرک باد

سفره ات متبرک باد   عشق عشق عشق سفره ات متبرک باد که تمام رویاهای من با تو شکل گرفت با تو کامل شد تا

خواب دیدم !!
شعر کوتاه گویی

خواب دیدم !!

خواب دیدم !!   خواب بودم خواب دیدم توهم های مترسک هایی را که به فکر اشغال جهان بودند خواب بودم خواب دیدم !!  

هنوز مانده بود !
شعر

هنوز مانده بود !

هنوز مانده بود !   بکارت کدام رویا ، دریده شد که اسب های چوبی سواران را بر زمین زدند و شیپورچی ها ، فرمان

که ما هر روز مصلوب می شویم !
شعر کوتاه گویی

که ما هر روز مصلوب می شویم !!

که ما هر روز مصلوب می شویم !!   عیسای ناصری ، به کدامین جرم تو را به صلیب کشیدند که ما ، هر روز

مترسک ها به جای منجی ها
شعر کوتاه گویی

مترسک ها به جای منجی ها

مترسک ها به جای منجی ها   کارستان های ما بی کار ماند و بارستان های ما ، بی بار … اکنون مترسک ها در

شعله ور شیم
شعر کوتاه گویی

شعله ور شیم

شعله ور شیم   شعله ور شیم تا بسوزانیم این زمستانی را ، که انگار خیال تمام شدن ندارد !   تا بهار ، چند

در هجوم طاعون
شعر کوتاه گویی

در هجوم طاعون

  در هجوم طاعون   استمنای مغزهای زنگ زده در هجوم طاعون و فصل های همه مطرود … درختان ایستاده ، بر خاک می افتند

چه روزگاری شد ؟
شعر

چه روزگاری شد !؟

چه روزگاری شد !؟ کارستان های ما بی کار ماند بی تدبیر بی سود و ثمر و بارستان های ما ، بی بار خشک و

چقدر لوث شده است
شعر کوتاه گویی

چقدر لوث شده است

چقدر لوث شده !       عشق را می گویم که چقدر لوث شده است و دوست داشتن مفهوم خود را از دست داده

در افول
شعر کوتاه گویی

در افول

در افول   باکره گی ، رویای نابی بود که به افول پیوست گزمه ها ، شهر را ، به آتش و خون کشانده اند