اطلاعات تماس
شعر

گناه کلاغ

کلاغ را به کدامین جرم این چنین سرگردان نمودندگناه او مگر چه بودکه قصه ی ما به سررسیداما او به خانه اش نرسید !!؟گناه او

شعر

آن لحظه ی بی آغاز

آن لحظه ی بی آغاز , که خدا بود ,من در کدام زوایای پنهان شعر می بافتمآیا بودم !!؟می گویند 🙁 یکی بود , یکی نبود

شعر

اگر مسیح بودم

اگر مسیح بودم ,در پای صلیب آواز می دادم:_ هر کس که مرا دوست می دارد ,یهودا را نیز دوست خواهد داشت !

شعر

سیب کال

کال بودآن سیب که به دست من دادیاینگونه بود که عشق نارس شد !!

شعر

اکنون دست مرا بگیر

دست من ,با دست تو ,و هزاران دست دیگر ,می تواند دستی شودکه باژگون سازد این بنای فرسوده راتا از نو بسازدطرحی تازه برانگیزدجهان مهربانان

شعر

و باز , شب بود که آمد

و , …در انتهای شب ,خورشید ,طلوع نکردو باز ,شب بود که آمد و پشت سر هم شب بود که می آمدبی آن که هیچ

شعر

کاش همدرد هم بودیم…

نگرانی ,این روزها ,چون سوهان ,روح مرا می تراشدچون جزام ,به جانم افتادهچون خوره ,مرا از درون می خورد… من …تو …ما…و نسلی که نمی

شعر

اما باش !!

خواب باشسراب باش اما باش !بی تویی مرا به پرتگاهی دهشتناک کشیده است …اکبر درویش پاییز سال 1391

شعر

بی تویی

در جستجوی تو به درگاه تو گریه میکنمتو را از تو می خواهماکنون بی تویی ,مرا به سراب بی منی کشانده است !! اکبر درویش پاییز

شعر قصه برای کودکان

روشنک…

( شعر اول از مجموعه شعر واره ای برای روشنک ) :روشنکروشنکتاریک استخورشید اسیر ابرهاستاما روشنی می آیدیک روز … یک روز روشن … یک