ننویسندگی :من هم دلم سخت میگیره . من هم خسته می شوم . من هم گاهی امیدم را از دست می دهم . اما هنوز
چقدر ندانستن ها و نفهمیدن ها که از دانستن ها و فهمیدن ها برتر است ! چه خواب ها و مستی ها که از بیدار
تا حالا دلم نلرزید / جز یه بار که چشماتو دیداون دو تا چشمای روشن / منو برد تا شهر امیدتا حالا دلم نلرزید /
اگر دریا بودمهیچ تشنه ای ,در هیچ کجای زمین ,تشنه مردن را تجربه نمی کرد .
این روز ها ,بیشتر از آن که ,من شعر بنویسم ,شعر مرا می نویسد .این روزها ,همه چیز ابری ستهمه چیز زشت استهمه چیز دلتنگ
به من اعنماد کن تو را خوانده ام به من اعتماد کن به بین مانده امکنار توام از ازل تا هنوزابد را نبین نغمه ی سینه
درد مشترک … !؟آری ,همدرد هستیماما دریغا ,همراه نیستیمخنجرهای مان را ,نه به سوی دشمنکه به سوی هم نشانه رفته ایم آواز وحدت می خوانیماما
من از ترانه پر شدم چه عاشقانه تو شدمبه حرمت بلوغ عشق به بین به بین که نو شدمغزل شدم به سادگی تو وسعت آغوش
با سپاس از دوست هنرمند و گرانمایه ام :Danilo Martinisای در من ,جاری…جاری…مرا به شعف می آوریبه من شوق بودن می دهیمی خوانمتمی خواهمتو ,
مانند سگ زخمی ,زوزه می کشم …سنگ ها را تحمل می کنم …در اندیشه ی گوشه ای تاریک و خلوت ,تا با لیسیدن زخم هایم