اطلاعات تماس
کاشی در کنار کاش های دیگر
شعر

کاشی در کنار کاش های دیگر

  کاشی در کنار کاش های دیگر   کاش نه زمان بود و نه مکان این دو ، مفهوم خود را می باختند تا ما

مرگ شاعر
شعر

مرگ شاعر

  مرگ شاعر   شکستند قلمش را و بستند قفلی محکم بر دهانش … روز بعد ، مرده بود کسی که با گفتن شعر ،

توحید چیست
شعر

توحید چیست

  توحید چیست   توحید چیست جز به هم پیوستن من و تو وقتی که زنجره ها ، آواز وحدت را می خوانند و قناری

در جستجوی وحدت انسانی
شعر

در جستجوی وحدت انسانی

  در جستجوی وحدت انسانی   می گشت بی آن که خسته شود جستجو می کرد در تاریکی با چراغی در دست … پرسیدم نگرانی

انگشت نما
شعر

انگشت نما

  انگشت نما   به بین مولای رومی شده ام رخت از تن به در آورده ام لباس سماع بر تن کرده ام و در

بی واژه ام
شعر

بی واژه ام

  بی واژه ام   بی واژه ام واژه هایم را ، آب برده است و مردمانم را ، خواب … از کدام صدا از

تازیانه
شعر

تازیانه

  تازیانه   شعر من ، تحمل نمی کند حتی مرا تازیانه است شلاق است که هر دم زخمی ام می کند پوستم را می

قند چشمات
شعر ترانه

قند چشمات

  قند چشمات   خبر داری دلوم در بند چشماته همیشه تشنه ی لبخند چشماته فشارم افته پائین ای خدایا دوای مو فقط اون قند

که حالت خوب نیست
شعر

که حالت خوب نیست

  که حالت خوب نیست   تو هم مانند من ، به روی خودت نیاور بگذار فراموش کنی روزهای بد را روزهای غرق نکبت را

اینگونه می توانی
شعر

اینگونه می توانی

  اینگونه می توانی   دوستت می دارم آن چنان شگفت آن چنان عظیم آن چنان عمیق آن چنان زیبا که نمی توان نمی توان