از شعرهای عاشقانه سال 1356
جاه و جلال عاشقی به بین که اندازه ی توست
تمام شعر شاعران سخن ز آوازه ی توست
توی کتاب زندگی اسم تو با اسم منه
راهی که تا به تو میاد راه عزیز رفتنه
ببین ببین دارم میام تا با تو بیعت بکنم
دارم با پای خود میام قلبمو خلعت می کنم
هر چه دارم ز دست می دم تا با تو من ما بمونم
تا بتونم ما شدنو از باغ چشمات بخونم
کنار تو من می شینم سر روی پاهات می ذارم
به عنوان خلعتی من اشک چشامو می یارم
با این حیایی که دارم وقتی که گونه م سرخ می شه
زیر لب آهسته می گم بمون تو با من همیشه
ببین ببین دارم میام تا ز تو فرصت بگیرم
دارم با پای خود میام فرصت رخصت می گیرم
بیا و با من تو بمون به حرف من تو گوش بده
آرامشی تازه به این دریای پرخروش بده
سرمو پایین میندازم ببخش تو این جسارتو
گستاخی زیادی بود اما ببین صداقتو
بذار که بی شرم و حیا بهت بگم دوست دارم
از خدا آرزو کنم تو را به دستت بیارم
اکبر درویش