فقر …
در زد ؟
یا ،
بی صدا آمد !؟
نمی دانم
بعدها ،
می فهمیم !
آمد
وارد شد
فقر را می گویم
با شدت
با حدت
وحشیانه
بی رحمانه
غیر قابل باور
غیر قابل تصور
و ، …
اما ،
باز شد پنجره ها
ایمان بود
از پنجره می گریخت
باد با خود برد
ایمان ما را
به کجا ؟
به نا کجا آباد … !
اکبر درویش . ۱۲ امرداد ماه سال ۱۴۰۱

فقر و گرسنه گی که از در خانه ای وارد می شود ایمان و باور را از پنجره بیرون می کند و این حقیقت است گه آدم گرسنه دین و باوری ندارد و تنها به سیر کردن شکم خود می اندیشد
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس