ما را ” بیان ” کن
پیامی به روزنامه ” بیان “
که نیامده خیلی زود رفت
در ” بیان ” تو ,
عشق نغمه ی مستانه سر داده است
فراتر از تمام سکوت
پیچیده در زمین و ملکوت …
یاران …
یاران …
می توان امیدوار بود
اکنون که عشق ” بیان ” می شود
و این ایمان برکشیده از قلب ها
حلاج وار ,
جاودان می شود
مرا ” بیان ” کن
ما را ” بیان ” کن
اکنون که بیش از همیشه
نیازمند ” بیان ” شدن هستیم
ما بیان نشده ها
ما …!!؟
اکبر درویش . 1379.2.19 . تهران