مرا تزئین نکن
مرا زیبا نساز
رنگ نکن
بزرگ نکن
رویایی نکن
تنها مرا ,
دوست بدار
بگذار در عشق ورزیدن ,
همسان هم باشیم
مرا همینگونه بخواه
همین که هستم
همینجوری
خوب یا بد …
با بزک کردن من ,
من زیبا نمی شوم
با بزرگ کردن من ,
من بزرگ نمی شوم
شاید در نهایت ,
گوشتی شوم
که به درد توپ می خورم
جز این ,
هیچ …
ماسک نمی خواهم
نقاب نمی خواهم
می خواهم خودم باشم
فقط خودم
نه آماده ی مرگ هستم
نه دلباخته ی شهادت
این حرف ها از من گذشته است
مرگ در راه خدا
شهادت در راه عقیده
قربانی آزادی شدن …
این حرف ها از من گذشته است
می خواهم فقط خودم باشم
خود خودم …
مرا تزئین نکن
من زیبایی در دامن مرگ را ,
چه سال ها آزموده ام
تو با بزرگ ساختن من ,
چه به دست می آوری ؟
من که خود را از دست می دهم
و تو توقعاتت بالا می رود
من نه اسوه هستم
نه دلاوری که
چشم انتظارش باشند
من ,
خودم هستم
کسی که رنج های انسانی ,
به فریادش آورده است
مرا در اندیشه ات ,
زندانی نکن
اگر تشنه ای
و به رودی رسیدی
جرعه ای بنوش
و رهسپار شو
من دریای تو نیستم
و تو نیز ,
نخواه زندان من باشی .
مرا تزئین نکن
مرا زیبا نساز
رنگ نکن
بزرگ نکن
رویایی نکن
تنها مرا ,
دوست بدار
بگذار در عشق ورزیدن ,
همسان هم باشیم
مرا همینگونه بخواه
همین که هستم
همینجوری
خوب یا بد …
اکبر درویش . شعرهای شهریور ماه سال 1392