اطلاعات تماس

من زمستانی ام !

 

کدام پرنده

از قفس پر کشید

و آواز خواند :

بهار…

بهار…

بهار…!؟

 

من زمستانی ام

سرد و یخ بسته

در برهوت افول

با بهار بیگانه

زاده ی قریه ای که تمام فصل هایش ،

یخبندان بوده است

و جز زمستان،

هیچ فصلی را تجربه نکرده است

 

من زمستانی ام

محدود شده ام

به درها

و دیوارها

درهایی همیشه بسته

و دیوارهایی ،

که تا سقف آسمان می رسد

 

در قریه ی من ،

خورشید هرگز طلوع نکرده است

من روشنی را نمی شناسم

من نور را ندیده ام

همیشه تاریکی بوده است

و هیچ گاه آواز پرنده هارا ،

با گوش های خود نشنیده ام

آیا می شود روزی ،

درها شکسته شود

و دیوارها فرو ریزد

تا خورشید ،

در قریه ی تاریک من ،

طلوع کند

تا هم آواز آن پرنده شوم

که از قفس پرید

و آواز خواند :

بهار…

بهار…

بهار…!؟

اکبر درویش. دی ماه سال ۱۳۹۹

 

من زمستانی ام !
من زمستانی ام !

 

من زمستانی ام زمستانی و در آرزوی بهار شدن … کی این زمستانی بهار می شود !؟

 

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این  و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس

 

 

 

به اشتراک بگذارید:

editor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *