بی تو ,
من ,
” آدم ” بودم
اما ,
کم بودم
تنها بودم
بی همپا بودم
بی من ,
تو ,
” حوا ” بودی
اما ,
کم بودی
تنها بودی
بی همپا بودی
دست من ,
با دست تو ,
این توان مشترک ,
زندگی را ساخت
تو ,
نیمی از این هستی
من ,
نیمه ی دیگر این هستی
ما بی هم ,
کم هستیم
ما بی هم ,
اسیر دست غم هستیم
من و تو
در کنار هم ,
ما می شویم
اکبر درویش . زمستانی های سال 1391