شب را ,
با خواب های ناخوش همه مالیخولیایی
در بستر عرق کردن های مان
دست و پا زدن های مان
بخود پیچیدن های مان
با دریغ ها
آرزوهای مان
افسوس های مان
همه با رنج بی خوابی های مان
و گوش سپردن به تیک تیک صدای ساعت
زدن پک های ممتد به سیگار
و پناه بردن به قرص های آرام بخش خواب
و ناآرام ,
صبح خواهیم کرد …
و فردا , …
باز تکرار
باز تکرار …
در انتظار اخبار بد
که سرنوشت شوم مان را
در برهه ی زیستن رقم می زنند …
اکبر درویش . زمستانی های سال 1391