پوتین ،
کاش ،
پوتین هایش را ،
از پاهایش در می آورد
بند آن ها را به هم گره می زد
و بر گردنش می انداخت
دست ها را بالا می برد
تا اعلام کند
دیکتاتور بی رحمی بیش نیست
که تنها جنایت و آدمکشی ،
عطش سیری ناپذیری اش را ،
سیراب می کند
آن گاه ،
مردم دنیا ،
بر روی صورتش تف می انداختند
و با خفت و خواری ،
او را برای تمام عمر ،
به سیبری تبعید می کردند
تا در اردوگاه های کار اجباری ،
با رنج و مشقت
زندگی کند
تا نفس هائ آخرش را بکشد
آن گاه ،
جنازه ی انگل و ار را ،
طعمه ی آتش می کردند ،
اکبر درویش . ۱۷ اسفند سال ۱۴۰۰
پوتین !!
شعری طنزآلود درباره جنگ روسیه و اوکراین و هجوم بیرحمانه و وحشی بار سربازان روسیه و حکومت دیکتاتوری روسیه و قتل و کشتار مردم بیگناه اوکراین و عربده های مستانه پوتین !
شعر طنز پوتین در هفدهم اسفند ماه سال 1400 توسط اکبر درویش سروده شده است و امیدوارم مورد پسند دوستان قرار بگیرد
ما را در بلاگر و اینستاگرام و فیسبوک دنبال کنید