چه قصه ی دردناکی !!
. هزاران هزار نفر
سر به زیر انداخته
در زندان سکوت ،
خود را پنهان ساخته
هیچ نمی گفتند
هیچ نمی دیدند
هیچ نمی خواستند
اما ،
ناگهان ،
جرقه ای
نجواهایی
فریادهایی ،
خواب ها را آشفته ساخت
گفتند
فریاد کشیدند
دیدند
خواستند هر چند ،
نتوانستند
اما بود خودشان را ثابت کردند
چه قصه ی دردناکی !!
اکبر درویش. تابستان ۱۳۸۹

اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس