کدام بن بست !
کدام بن بست خودم را کرده ام گم
تمام داشته هامو دادم از دست
خیابان ها همه پر شد ز بن بست
شدن بر هستی من همچو پابست
کدام بن بست بگو زندان ما شد
هجوم درد بی درمان ما شد
کدام بن بست کدام بن بست دریغا
شروع من ولی پایان ما شد
شروعی که بلای جان ما شد
پرم از لحظه های همه بن بست
پرم از لحظه های خالی هست
نمانده دیگر هیچ میلی به ماندن
کدام زنجیر مرا به زندگی بست
کدام بن بست در این شهر سایه انداخت
هزار دیوار به پیش پای ما ساخت
همه جا پر شد از نفرت و کینه
تو این فتنه من ما هستی شو باخت
نه راهی ماند برای رفتن پیش
به پشت سر همه پل ها شکسته
بدون جنگ شکست خورده و تنها
فقط ما ماندیم و پاهای خسته
فقط ما ماندیم و راه های بسته
پرم از لحظه های همه بن بست
پرم از لحظه های خالی هست
نمانده دیگر هیچ میلی به ماندن
کدام زنجیر مرا به زندگی بست!؟
اکبر درویش . 30 اردی بهشت سال 1401
این شعر که هم عاشقانه است و هم یک شعر اجتماعی در 29 فروردین ماه سال 1401 سروده شده است و امید که مورد عنایت دوستان قرار بگیرد
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرام و توییتر و یوتیوب و بلاگر و لینک این و پین ترست و فیسبوک دنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقادات خود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس
3 نظرات