کودکی من گم شده است !!
خواهش می کنم
التماس می کنم
کمک کنید
کودکی من گم شده است
دلم کودکی ام را می خواهد
کودکی ام را به من بدهید
دلم می خواهد باز هم ,
یه قل دو قل بازی کنم
باز هم چشم بگذارم
و قایم باشک
وقتی که در یک گوشه ی تنها
قایم می شدم
و با خدا حرف می زدم
کمک کنید
من کودکی ام را می خواهم
حتی همان لحظه را ,
که مادر
از ترس شوهرش ,
مرا سر راه گذاشت
حتی همان روزها را ,
که شاگرد خوب مدرسه بودم
ولی به خاطر وصله ای بودن شلوارم ,
روم نمی شد پای تخته بروم
اون روزها ,
که خدا هم مهربون بود
گوش می کرد
نه مانند امروز ,
که انگار گوش هایش را از موم پر کرده است
تا نشنود
خواهش می کنم
التماس می کنم
به من بگویید کودکی ام
کجا پنهان شده است
این روزهای همه کسل کننده
که با بوی ناتوانی تزیین شده است ,
فقط مرا میهمان بغض می کند
من گریه های کودکی ام را می خواهم
که با نوازشی ,
به لبخند تبدیل می شد
و خدایی را ,
که در کودکی گم کردم
و دیگر هر چه گشتم ,
پیدا نشد !!
خواهش می کنم
التماس می کنم
کمک کنید
کودکی من گم شده است …!!
اکبر درویش . 2 شهریور 1392

کودکی من گم شده است !! – شعری است که درباره کودکی گم شده ی من می باشد
و مشکلات و رنج های دوران کودکی در یک جامعه ی بلاتکلیف و دردها و رنج های کودکانی که دوران کودکی سختی داشته اند
اگر تمایل دارید و شعرهای مرا دنبال می کنید می توانید مرا در اینستاگرامو توییترو یوتیوبو بلاگرو لینک این و پین ترستو فیسبوکدنبال کنید . و می توانید نظرات و انتقاداتخود را در زیر با ما در میان بگذارید . با سپاس