کولبر شده ام !
.
شیرین من ،
فرهاد هستم
اما نه فرهاد کوه کن
که بخواهم نقش تو را ،
بر کوه تصویر کنم
شیرین من ،
کولبر شده ام
بارهای سنگین را بر دوش می کشم
تا از این کوه های پر خطر ،
گذر کنم
و اگر اسلحه ای مرا نشان نگرفته باشد ،
و یا دره ای در انتظارم نباشد
بار خود را به مقصد برسانم
شیرین من ،
کولبر شده ام
در میان برف و سرما
در این کوه های سیاه
که هر لحظه ،
خطر سقوط مرا به خود می خواند
کولبر شده ام
تا بتوانم شاید لقمه ای نان
برای تو
و آشیانی گرم ،
برای عشق مان مهیا کنم
شیرین من ،
کولبر شده ام
به دست هایم نگاه کن
این دست های زخمی و زبر
و پشت خمیده ام
و خستگی همیشگی ام
و ، …
چه بگویم !؟
شیرین من ،
کولبر شده ام
این روزگار لعنتی ،
جز درد و رنج و اندوه ،
هیچ برای ما نداشته است
و نگاه کن که درد نان ،
چگونه ما را از پای انداخته است !؟
شیرین من ،
کولبر شده ام
اما هنوز عشق تو ،
مرا استوار و مقاوم نگه داشته است !
اکبر درویش . ۲۱ تیر ماه سال ۱۴۰۱

کولبر شده ام ! شعری از اکبر درویش سروده شده در تاریخ 21 تیر ماه سال 1401
این شعر روایت دگرگونه ای از داستان شیرین و فرهاد است اما نه آن فرهادی که از عشق شیرین کوه بیستون را حجاری می کرد بلکه فرهادی که از فقر و گرسنگی بخاطر زندگی و امرار معاش خود کولبری را با تمام خطراتی که دارد انتخاب می کند تا بتواند شکم گرسنه خود و شیرین اش را سیر کند . این شعر روایت زندگی کولبران زحمتکش است که با هزاران مصیبت در کوه های صعب العبور بار های سنگین را بر دوش می کشند خطر کشته شدن و مرگ را می پذیرند تا بتوانند شکم خود و خانواده شان را سیر کنند
برای خواندن شعرهای بیشتر از من ، ما را در اینستاگرام و فیسبوک و توییتر و یوتیوب و لینک این دنبال کنید
به امید روزی که فقر و گرسنگی از زمین ریشه کن شود
1 نظر