دستانم قطع باشد
دستانی که به جهل با تو بیعت کرد
آن را به جزام خواهم سپرد
تا دیگر به بیعت هیچ دستی گام پیش نگذارد
آن را خواهم سوزاند
آن را قطعه قطعه خواهم کرد
تا آن چنان سیحه ای از دل بیرون کشم
تا تمام حواریون ,
بشنوند آوازی را که مرا به درد آورده است
تا تمام افشنگ های مانده بربرگ ,
خشک شوند…
چگونه این آترای دهشتناک تمام گلستان های مرا به خشکسالی ی طولانی ای کشاند که دیگر هیچ بذری نرویید و هیچ پرنده ای در آشیانه اش بروی تخم ها نخوابید !!
دور باد …
دور باد …
دلم از حریم هر عشقی که به نفرت آلوده شد!
دور باد …
دور باد …
دستم از گرفتن هر دستی که به نامردی فشرده شد !
اکنون تلاشی تازه می باید
آیا می توانم باز راضی کنم یهودا را
برای یک خیانت دیگر !؟
آیا این بار هم مرا به دشمنانم تسلیم خواهد کرد ؟
یا ننگی که تا ابدالدهر بر پیشانی اش باقی مانده ,
او را به ورطه ی تردید خواهد کشاند !؟
یک مراسم تصلیب دیگر باید
باز جماعت تشنه ی تماشای یک خون تازه هستند
این بار تنها تازیانه ها نخواهد بود
و میخ ها
و صدای کوبیدن چکش ها
این بار از آن کاسه ی سفالین آب هم خبری نخواهد بود
این بار بر پای صلیب خواهند رقصید
این بار جلچتا را گلباران خواهند کرد .
من مقلد چشم و گوش بسته ی تو بودم
ای مرجع من
مرا به چراگاهی رهنمون شدی که تنها گرگ ها در انتظارم بودند …
سفره پهن است
تن مرا به سیخ کشیده اند
مرا بر سر سفره گذاشته اند
شام آخری ست اکنون
تیکه ای از تن مرا تناول کنید
و جرعه ای از شراب خروشان وجود مرا بنوشید
اکنون قول می دهید که دیگر خیانت نکنید
اما فردا خیانت خواهید کرد
این بار قیصر هم دست هایش را نخواهد شست
و خاخام ها ,
همراه گروه همسرایان
_ نوجوانان تازه به خواب بلوغ سفر کرده _
بر پیشخوان مرگ من خواهند خواند
و خواهند رقصید
اکنون صدای خروسخوان می آید
زمان انکار فرا رسیده است
دلم برای یهودا می سوزد
و هیچ کس نمی داند مظلوم تر از او هرگز به جهان وجود نداشته است !
…………………………………………….
…………………………………………
……………………
………………………………………………..
…………………………..
……..
دریغا که میخ ها و چکش ها و صلیب بی فایده بود
و جمعیت بی هوده ازدحام کرده بودند
این بار یهودا مردد ماند !
( در تنظیم جدید این شعر قسمتی از آن حذف شد و جای آن نقطه چین گذاشته شد . در ضمن به جای این بیت ( این بار یهودا تسلیم وسوسه ها نشد ) ( این بار یهودا مردد ماند ) گذاشته شد . و قسمت حذف شده با تغییراتی به عنوان یک شعر مستقل دوباره باز سازی شد . )
اکبر درویش 15 تیر سال 1391